من و روز نوشته ها



همه آدمها در کنه وجودشان به نوعی نویسنده اند، همه به نوعی راوی داستانی هستند که خودشان نویسنده آن هستند. داستانها کیفیتهای مختلفی دارند و برای هر کسی به نوعی تعریف می شوند. ممکن است داستانی با شما ارتباط برقرار کند و با دیگری نه و بالعکس. درست مانند داستانهائی که می خوانیم و به دیگری توصیه می کنیم و او دوستش ندارد. البته به طور طبیعی حساب داستانهائی را که بزرگان حوزه ادبیات نوشته اند را از این بحث بیرون بگذارید. آنها را همه دوست دارند، بعضی وقتها حتی آنها را نفهمیده اند، اما دوست دارند. مثلا می گوید مگر کسی وجود دارد که مارکز را دوست نداشته باشد. وقتی می پرسی از صد سال تنهائی چه دستگیرت شد، ترجیح می دهی بازخوردش را جائی واگو نکنی.

امروز دختر عمه من هم راهی کانادا شد، الان باید یک جائی توی هوا در حال پرواز به سمت سرنوشت جدیدش باشد. متنی در اینستاگرامش گذاشته بود و داستان خودش را و چرائی مهاجرتش را تصویر کرده بود. مرا به پنج سال پیش برد که وقتی داشتم از کشور خارج می شدم، درست برع عمه ام دوست نداشتم آن خروج را با کسی به اشتراک بگذارم. حس آدمی را داشتم که داشت به همه آنچه که در طول سالهای عمرش باور داشت پشت می کرد. نه اینکه آدمی باشم که اشتباه نکرده باشد، نه، خیلی اشتباه داشته ام، بزرگ و کوچک، اما همیشه فکر می کردم به مفهومی که در خودم در طول سالیان سال پرورده بودم پشت نخواهم کرد. اما زندگی نشان داد که مهم نیست چقدر برای چیزهائی برنامه ریزی کنی، داستان زندگی تو در دفتری دیگر نوشته شده است.

زندگی پر است از داستانهای نوشته شده و نا نوشته ای که کسی روزی قلم بدست میگیرد و آنها را به سفیدی صفحات می سپارد تا باشد کسانی که آنها را بخوانند. شاید هیچ وقت زمانی نرسد که کسی داستان مرا بنویسد، اما داستان آدمهای مانند مرا خواهند نوشت، آدمهائی که در عمق وجودشان، لحظه لحظه عمرشان در حسرت وطنی می سوزد که نمی دانند آیا بودنشان داخل آن کشور می توانست کمکی باشد به تغییر اوضاع یا نه و بعد بر اساس باور درونی خودشان به آسانی می فهمند که اگر همه بروند پس تغییر را چه کسی رقم خواهد زد و بعد دردشان بیشتر میشود. دردی که نمی دانند با آن چه کنند. از جنس آن دردهائی است که حتی گاهی نمی توان آن را به اشتراک گذاشت. 

زندگی پر از لحظاتی است که نفست را با صدائی بلند بیرون می دهی و می دانی که در پس آن آرامش نخواهد بود، همان دلهره همیشگی، آرام آرام زخم می زند و زخم می زند و زخم می زند.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ستاره سهیل ایران آموزش و دانلود پخش سنگ و نقره شمشیری نوین هاست ،ارائه دهنده خدمات هاست و سرور مجازی فایل های پیش دبستانی اشعار شب یلدا وبلاگ شخصی دانیال خسروانی دانلود سوالات استخدامی اموزش پرورش حَرا خلاصه کتاب مبانی اندیشه اسلامی 2 حسن یوسفیان